یک امشب ، شب آخرت باشد ,چه میکنی؟
با ماه صحبت می کنی و آه میکشی. حسرت کارهای نکرده است را
بدنبال نقد کردن پول هایی هستی که از این و آن طلب داری . شاید من اشتباه می کنم به فراتر از این ها می اندیشی .
نماز فضاهای یادت می آید و پا می شوی و وضویی خالصانه می گیری و با خدا خالصا مخلصا راز و نیاز میکنی چند قطره اشک از گوشه چشمانت سر می خورند و صدای العفو گفتنت
هیچ اندیشیده ای چه کار باید کرد.
باید اعتراف کرد اقرار کرد به ناتوانی خود در برابر اراده ی قادر ، باید از هزار کار نکرده کدام را انجام داد ، نمی دانم
باید از هزار کار کرده استغفار کرد و پوزش طلبید ، چقدر حق الناس به گردنت افتاده و سنگینی می کند عجیب ، راه نفست تنگ شده ، و تو مات و مبهوت در چکنم چکنم گیر کرده ای
دستگیری داری کسی هست یاریت کند . زن و فرزند کجای این پازل ایستاده آمد . آه خدای من ، من کسی غیر از تو را ندارم ، یا غیاث المستغیثین
و تو به ناگاه قلبت می ایستد ، خطی ممتد بر مانیتور ذهنت ترسیم می شود ، از ترس نفست در نمی آید و روحت در بالای سرت به پرواز در آمده
آه ای کالبد گوشتی من ، تو مایه ی رنج و عذاب من بودی ، چقدر بدقواره و ناچسبی ، با آن دهان گشاد و دماغ حلزونی ورقلمبده آت حال بهم زن بودی از همه بدتر کله طاست چندش آور تر از آن مگر می شود.
و پرواز می کنی آزاد و رها در ناکجا آباد ها نه
دلم گرفته و آهم ز سینه ام برخاست
هزار کار نکرده هنوز پا بر جاست.
صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات )...برچسب : نویسنده : bkelaseadabiyat2 بازدید : 11