هر روز صبح به انتظار نگاه محبوبم به آسمان نگاه می کنم ، پرتو خورشید از پشت کوه های شرق سرک می کشد گرمایی در رگ و پیوندم می تراود و عشق ضربان قلبم را منظم می کند ، نفس عمیقی می کشند و تمام هوا را لاجرعه می نوشم و چه گواراست هوای صبحگاهی.
نسیم ملایمی کاکل هستیم را نوازش می دهد دوباره به آسمان می نگرم تکه ای ابر درست بالای سرم سایه افکنده است . و قطره کوچک باران را روی گونه ام احساس می کنم شبنم از روی برگ درخت سر می خورد و بر گلبرگ گل ارغوانی در باغچه روییده ، آرام قرار می گیرد.
آه ای خدای لایتناهی ، لطف بیکران تو را چه سان می توانم سپاس گویم . بی نهایت سپاس و بی منتهی شکر نثار تو باد ای قادر متعال، و ای خداوند زیبایی ها .
گنجگشکی بالای سرم نغمه سرایی می کند و چهچهه ی آوازش مشام جانم را می نوازد.
صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات )...برچسب : نویسنده : bkelaseadabiyat2 بازدید : 14